سوم سپتامبر سالروز درگذشت یکی از نامآوران ادبیات روسیه است؛ به این مناسبت سفری داریم به اقلیم فکری و فرهنگی تورگنیف بر بال قلم سیدقاسم یاحسینی.
تورگنیف خیلی قوی و پُراُبهت با کتاب «خاطرات یک شکارچی» (1852) آغاز کرد. بسیاری از منتقدین و مورخان ادبیات روسیه تزاری این کتاب را سرآغاز «رمان دهقانی» لقب دادهاند. تورگنیف که خود اشراف زاده بود، ولی از نزدیک شاهد زندگی مشقت بار تودههای دهقان روسی بود، در این اثر اپیزودمانند، از زوایای مختلف و بسان یک نقاش چیرهدست، شادیها، رنج ها، افکار، زندگی و جایگاه دهقانان روستایی روسِ تزاری را به تصویر کشید. رمان با موفقیت روبرو شد؛ اما خشم مقامات امنتیتی رژیم تزاریسم را برانگیخت.
تورگنیف که در آلمان فلسفه خوانده و تحت تأثیر فلسفۀ هگل قرار گرفته بود، یک غربگرای لیبرال و طرفدار آزادی بود. کتاب اول او، خاطرات یک شکارچی نشان داد که از وضع موجود تا چه اندازه ناراضی و خواهان اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است؛ اما راه حل او برای برونرفت از وضع موجود روسیه تزاری در نیمه دوم قرن نوزدهم چه بود؟
محافل روسی و بهخصوص روشنفکران روسی از نیمه اول قرن نوزدهم یا قیام موسوم به «دکابریسنها»، راه برونرفت از بحران را نشان داده بودند: مبارزه با تزاریسم. از دهه شصت قرن نوزدهم در روسیه نهضت و جنبشی پا گرفت که شعارش این بود: «به سوی خلق» و «به سوی روستاها»! «خلقی ها» -که در زبان روسی «ناردونیک» خوانده شدند- روشنفکرانی آرمانگرا بودند که هیچ شناخت عینی و دست اولی از وضعیت زندگی تودههای روستایی و دهقانی نداشتند؛ اما خواهان آزادی آنان از زیر یوغ سرواژی بودند. در این مقطع سروهای روسی، در واقع غلامان بسته به زمینهای اربابی بودند که از حقوق خاصی، حتی آزادی شخصی، برخوردار نبودند و بهطور وحشتناکی فقیر، نادان، بیسواد و استثمارشده بودند. در این پسزمینه اجتماعی ـ اقتصادی بود که روشنفکران روسی با گرایشی رادیکال، برای آگاهی بخشیدن به تودههای جاهل دهقانی به روستاها رفتند؛ شورمندانه از دهقانان و آگاه کردن آنان دفاع کردند و شگفت آن که نه تنها از سوی دهقانان پذیرفته نشدند؛ بلکه توسط برخی از دهقانان، همان روشنفکران مبارز، تحویل مأموران پلیس و نیروهای امنیتی هم شدند!
غالب رمانهای درخشان و اصیل تورگنیف در چنین فضا و گفتمان فکری و ایدئولوژیک و البته در نقد بیرحمانه چنین تفکر و رویکردی نوشته شد. رمان «رودین»(1856) یک ادعانامه علیه روشنفکران آگاه، رادیکال، سخندان اما بیعمل روسیه است. خواننده هنگامی که سخنان انقلابی و تکاندهنده قهرمان رمان، رودین، با «پیگاسوف»، شخصیتی محافظهکار و مخالف علم و فلسفه نوین و دشمن غربگرایی را میخواند، از آگاهی، سخندانی و کلام گرم رودین به وجد میآید؛ اما همین روشنفکر پیشتاز، هنگام عمل، کُمیتش سخت لنگ است و کاری از پیش نمیتواند ببرد. رودین عاشق دختری اشرافی میشود و مفتضحانه در این عشق شکست میخورد. «عشق» به باور من در این رمان، سمبول «عمل در عرصه تاریخ و اجتماع» است؛ کاری که از عهده رودین برنمیآید و در آن شکست میخورد و مآلاً نابود هم میشود یا خود را نابود میکند.
بسیاری، به حق، شاهکار ایوان تورگنیف را رمان ستایش شده «پدران و پسران» (1862م.) میدانند. رمانی که در شمار هزار رمانی است که هر روشنفکر و اهل ادبیاتی باید آن را بخواند. «بازاروف»، قهرمان اصلی رمان، روشنفکری است که به خدا، ماوراء طبیعت و هیچ سنت و آدبی اعتقاد ندارد. یک آنارشیست ـ نهیلیست تمامعیار که فقط به دادههای علوم تجربی و آزمایشگاهی روز اعتقاد دارد و خود نیز گام در این راه میگذارد؛ شخصیتی است انقلابی، مخالف وضع موجود، خواهان برپایی نظام و اجتماعی نوین و بیاعتقاد و بیاعتماد به هر آئین و سنتی. تورگنیف با طنز پنهانی، اعمال و کنشهای این روشنفکر آنارشیست را به سُخره گرفته و نشان داده که چنین افکاری، دست کم در روسیه دهقانی، راه به جایی نخواهد برد. بازاروف هم مثل رودین عاشق میشود؛ اما در پایان داستان به مرگی تراژیک از میان میرود و فقط حسرتی بر دل پدر و مادر پیرش میگذارد. علم تجربی و آزمایش -که بازاروف عاشق آن بود- زمینه مرگ و هلاکت او را فراهم میکند! یعنی چه؟ تورگنیف ادعا میکند که همان افکار و روش انقلابی و نهیلیستی بازاروف بود که زمینه مرگ او را فراهم کرد!
برخی از تحلیلگران تاریخ ادبیات روسیه، رمان پدران و پسران را نقدی تمامعیار علیه نهیلیسم و حتی تفکر انقلابیگری دانستهاند؛ اما تورگنیف خود یک لیبرال و آزادیخواه بود و حتی مدت اندکی توسط پلیس تزاری بازداشت شده و به زندان افتاده بود. بازاروف نسخهای ضعیفشده از «نجایف» در آثار داستایوفسکی بود. روشنفکری نهیلیست که فقط خواهان نابودی بیرحمانه همه اعتقادات و سنتها، بدون پیشنهاد هیچ طرحی تازه بود.
شاهکار دیگر تورگنیف «خاک بکر» (1877) است. این رمان، که بهنوعی باید آن را ادامه رمان پدران و پسران نامید، داستان نسل ناردونیک است؛ روشنفکرانی شوریده و پرشور که «به سوی خلق» و دهقانان و مناطق روستایی رفتند تا آنان را از ظلم و ستمی که برآنان میرفت، آگاه کرده و به سوی انقلاب بکشانند؛ اما سوگمندانه شکست خورده و جان خود را از دست میدهند. دردمندانه آن که دهقانان نهتنها به این روشنفکران اعتمادی ندارند، بلکه در معرفی به مقامات امنیتی و حتی دستگیری و تحویل آنان نیز با پلیس همکاری میکنند. من هنگامی که این رمان را میخواندم، ناخودآگاه یاد قصه تراژدیک «چریکهای فدایی خلق» در ماجرای قیام سیاهکل در بهمن 1349 افتادم که چگونه جمعی روشنفکرِ مارکسیست و آرمانخواه ایرانی، بدون شناختی عمیق از زندگی و زمانه و روحیه دهقانان شمال ایران، «قیام» کردند؛ اما همان دهقانان آنان را با بیرحمی تمام خلع سلاح کرده، حتی به بدن یکی از آنان سیخ فرو کرده و سرانجام هم چریکها را تحویل مأموران ژاندارمری دادند که مآلاً در زندان اوین تهران به جوخه آتش سپرده شدند. (آیا تاریخ تکرار میشود؟)
نکته مهمی که رمانهای ایوان تورگنیف را برجسته و مهم میسازد، دیالکتیک ادبیات و تاریخ در آثار درخشان وی است. تورگنیف بهعنوان روشنفکری غربگرا و لیبرال، با ذهنیت خاص خود، تحولات اجتماعی و حوادث تاریخی زمانش را با استادی در رمانها و آثارش منعکس کرده و بهعنوان روشنفکری لیبرال، مخالفت خود را هم با رژیم خفقان زده و استبدادی تزار نشان داده و هم بیهوده بودن راه روشنفکران رادیکال از ناردونیک ها تا نهیلیست ها را نشان داده است.
تورگنیف متعهدانه، تاریخ و واقعیت زمان خود را در آثار ادبیاش منعکس کرده؛ بدون آن که در دام بحثهای دنبالهدار و غالباً بدون نتیجۀ «هنرِ متعهد» و یا «هنر برای هنر» بیفتد. کسانی که میخواهند درکی عینی و ملموس از فضا و گفتمان روسیه تزاری و خصوصاً دهقانان در نیمه دوم قرن نوزدهم داشته باشند، آثار هنری و رمانهای توگنیف یکی از بهترین و در عین حال سرگرمکننده ترین آثار در این زمینه است. نام تورگنیف با «انقلاب» در روسیه گره نخورده؛ اما رمانهای او سرشار از روشنفکران انقلابی است که «آدم عوضی» بودند؛ کسانی مثل «رودین» که راه را اشتباه رفتند و سرانجام خود نیز بدون کمترین دستاورد مشخصی هلاک شدند.
نظر شما